lynx   »   [go: up one dir, main page]

وقايع اتفاقيه29 فروردين 1383 خورشيدي
بازگشت به آينده
اينجا روزنامه «وقايع‌اتفاقيه» است. خيابان استاد نجات‌اللهي (ويلا)، كاشي 125
ديباچه
چشمها نگران تصميم خاتمي
گروه سياسي- اميرعباس نخعي: ترميم كابينه سيدمحمد خاتمي رئيس جمهوري ضرورت يا تصميمي است كه امروزه به بحث شيريني براي جناح راست تبديل شده تا مباحث مربوط به روحاني يا غيرروحاني بودن رياست مجلس را در افكار عمومي به دست فراموشي بسپارد. (ادامه در صفحه سياسي)
قطع و وصل پرماجراي برق در بيمارستان هاشمي‌نژاد
سرويس اجتماعي – ترانه بني‌يعقوب: كليه بيمار در دستانش بود كه ناگهان همه‌جا تاريك شد و دستگاه‌هاي پزشكي از كار افتاد، اعضاي تيم‌پزشكي اتاق عمل نگران و مضطرب چنددقيقه‌اي مبهوت ماندند، عمل پيوند كليه براي لحظاتي متوقف شد. چه اتفاقي افتاده است؟ «مشغول عمل پيوند كليه بوديم كه ناگهان برقها قطع شد و همه دستگاه‌ها و تجهيزات اتاق عمل از كار افتاد. پزشك جراح كه كليه در دستش بود انگار خشكش زده بود، نمي‌دانست بايد چكار كند. چند دقيقه‌اي كه به اندازه چندساعت به نظر آمد منتظر مانديم، برق اتاق عمل چند دقيقه بعد وصل‌شد و دوباره كارمان را آغاز كرديم». (ادامه در صفحه اجتماعي)
جنبش زنان و جنبش اصلاحات
محمدرضا خاتمي: بيش از حد آرمانگرا بوده‌ايم.
بازگشت به آينده
اينجا روزنامه «وقايع‌اتفاقيه» است. خيابان استاد نجات‌اللهي (ويلا)، كاشي 125

در ساختماني قديمي نه به قدمت نام «وقايع‌اتفاقيه» اما با روح و معماري سنتي جمعي از روزنامه‌نگاران آمده‌اند تا روزنامه‌اي «محبوب»، «تأثيرگذار» و با «معيارهاي حرفه‌اي روزنامه‌نگاري» منتشر كنند. روزنامه‌اي كه در اولين شماره خود «بازگشت به آينده» را نويد مي‌دهد.

اين جمع روزنامه‌نگار روزهاي بسياري است كه با «فكر» ايجاد روزنامه‌اي «حرفه‌اي» گردهم آمده‌اند، طرح ارائه داده‌اند، برنامه‌ريزي كرده‌اند، آموزش‌هاي فشرده روزنامه‌نگاري مدرن را ديده‌اند و از همه مهمتر با «اميد» آمده‌اند آن هم در اين فضاي بسي از «نااميدي»! فضايي كه اگر در آن مرزي بين «عاقل بودن» و «عاشق بودن» قائل باشيم ما قطعاً از طايفه دوميم. كه «عقل» با صدها منطق و استدلال مي‌گويد: «در اين حيطه گام نذار» و «عشق» مي‌گويد: «برو»!

عشقي كه به «اميد» ايمان دارد.

«اميد» واژه امروز و ديروز ما ايرانيان نيست. گذشتگان ما از اميركبير كه «وقايع‌اتفاقيه» را با اميد «اصلاحات» منتشر كرد گرفته تا به امروز به آن ايمان داشته‌اند. اميد به «اصلاحات ايراني» تا به امروز كه قريب دو قرن مي‌گذرد همچنان در دل ايرانيان زنده است و ادامه دارد.

ما نيز در «وقايع‌اتفاقيه» امروز با «بازگشت به آينده»! كارمان را آغاز مي‌كنيم، «بازگشت»‌به گذشته، «بازگشت» و «نگاه» به آنچه در اين سرزمين صدها سال است آزاديخواهان آن به دنبال «يك كلمه» بوده‌اند: «قانون». (ادامه در صفحه سياسي)

ابتداي صفحه
ديباچه

از نخستين رويارويي جدي و بيداركننده جامعه ايراني با چهره بي‌نقاب و مهاجم تجدد و مدنيت و فناوري نوين غرب تابه امروز- يعني طي قريب دويست سال گذشته- وقايعي بسيار در اين سرزمين اتفاق افتاده است كه همنشيني آنها در بستر برگشت‌ناپذير زمان چونان حلقه‌هاي بهم پيوسته يك زنجيره، تاريخ بيداري ايرانيان را از خواب گران سده‌ها رقم زده است.

برهم خوردن آرامش خاطر پيشين- ناشي از نشئگي معطل ماندن در تعطيلات تاريخي- و تجربه روزگار پرحادثه‌اي كه هر جامعه جوان و نوخاسته را دچار پيري و فرسودگي زودرس مي‌كند جامعه ايراني را طي دو قرن گذشته در بن‌بست بلاتكليفي و در برابر پرسش سرنوشت‌ساز و گريزناپذير «پس چه بايد كرد؟» قرار داده است و هم از اين رو آزمودن آزمون‌هاي مكرري را براي اصلاح اوضاع و بسامان كردن امور به آن تحميل كرده است.

دراولين جنگ ايران و روس كه به سال 1804 ميلادي رخ داد و ده سالي به درازا كشيد و فرجامش معاهده تحقيرآميز و نااميدكننده گلستان بود، بازماندگان امپراتوري افسانه‌اي ايران طعم تلخ شكست از نظمي تازه را چشيدند و برق آتش قدرت فناوري جديد را به چشم ديدند و در اسطوره شكست‌ناپذيري شوكت كياني تحت‌الحمايه فره ايزدي به ديده ترديد درنگريستند.

آخرين اميدها اما براي احياي عظمت گم شده و حيثيت بر باد رفته نيز پس از اعلام جهادي مقدس عليه كفار روس و شكست زودهنگام آن جنگ دو ساله از كف رفت و داغ سنگين و جانكاه معاهده تركمنچاي بر زخم چركين و التيام نيافته عهدنامه گلستان نشست تا معلوم شود كه ديگر حتي به اقبال كله گوشه گل نيز شوكت باد دي و نخوت خار آخر شدني نيست.

آنان كه در ميانه خواب و بيداري واقعيت گذار و دگرگوني را دريافتند و بيرون شدن از سپهر آرام سنت و افتادن در مسير پرجنبش تجدد را باور كردند كوشيدند به جاي انكار وقايع در حال اتفاق يا گريز از آنها به استقبال آينده بروند و توسن تقدير را به فضيلت تازيانه تدبير رام كنند.

عباس ميرزا نخستين قهرمان ناكام قصه غمناك اصلاح «نظام» بود كه كوشيد با تجديد ساختار قشون نظامي و دستگاه‌هاي ديواني و پايه‌گذاري تعليمات نوين دست به كاري زند كه غصه سرآيد و در كالبد نيمه جان ممالك محروسه جاني تازه جاري گردد و اين عمارت كهنه و از پاي‌بست فرسوده از بالا نوسازي شود كه مرگ مهلتش نداد و در كسوت ولايتعهدي بي‌آن كه از تاجداري و تخت نشيني كامي بگيرد و برنامه‌هاي اصلاحي‌اش را پيش برد از دنيا رفت.

از آن پس حكايت بر تخت نشستن تاجداران قاجار، حكايت دست نشاندگي از سوي دو قدرت برتر در عرصه سياست و معيشت ايران يعني روسيه و انگلستان بود كه بر پيشاني كشور هرچه خواستند نوشتند و مقدراتش را هرگونه خواستند تقدير كردند.

همواره در اين مرز و بوم خرمي ملك و خوشي ملت لامحاله در گرو انگشت وزيري بود كه مي‌خواست گرهي از كارها فروگشايد يا سر سلطاني كه سوداي آبادي مملكت و آزادي رعيت مي‌پرورد و چنانچه هر از چند گاهي از سر بخت و مقارنه سعدين، شاهي شجاع و وزيري با تدبير به هم مي‌خوردند كار ملك و ملت اگر نه يكسره اما تا حدي بر منهج امن و آسايش رقم مي‌خورد وگرنه كه نه. همين فقره يعني گره خوردن سرنوشت مردم به خلق و خصلت شاهان سبب مي‌شد كه مردم به فاصله‌اي اندك از امنيت و رفاه عهد شاه‌عباسي، هرج و مرج و فلاكت عهد شاه سلطان حسيني را نيز به چشم ببينند و مرگ زودهنگام عباس‌ميرزا بر خط كوتاه اصلاح و تجديد نقطه پايان باشد و فرصت‌هاي ارزشمند تاريخي براي هماهنگ شدن با تغيير اوضاع جهان گشاده‌دستانه از دست برود.

اما از روزگار سلطنت محمدشاه به اين سو طالع سعد مقارنه سلطاني دورانديش و وزيري با كفايت نيز مقهور طلسم پديده نوظهور استعمار شد چنان كه نقشه اصلاح اوضاع مملكت به طرفه‌العيني به دسيسه سفيران خارجي با همدستي مخالفان داخلي نقش بر آب مي‌شد.

ميرزا تقي‌خان اميركبير، هم درفش بر زمين مانده اصلاحات عباس ميرزا را بر دوش گرفت و هم تقدير ناكامي‌اش را به ارث برد. همان تقديري كه براي اصلاحگران پس از خود به ميراث گذاشت. اميركبير كه خط اصلاحاتش را از روي سرمشق تنظيمات نوگرايانه عثماني مي‌نوشت با همه كوششي كه براي سامان دادن به اوضاع نابسامان كشور به كار برد دست آخر مقهور هوسبازي و بي‌ارادگي شاه، فشارهاي دربار، منفعت‌جويي ملاكين و برخي نيروهاي محافظه‌كار و همچنين فشارهاي مداخله‌جويانه خارجي شد.

اصلاح ارتش و تغيير سازماندهي آن از رهگذر آموزش و تمرين سپاهيان به سبك نوين، ساماندهي دستگاه اداري و نظام مالي كشور و از همه مهمتر تأسيس دارالفنون و راه‌اندازي روزنامه وقايع اتفاقيه- كه هر دو باليدند و در هيئت دو شجره طيبه دانشگاه و مطبوعات ميوه ممنوع تجدد را بارآور شدند- از جمله برنامه‌هاي اصلاحي اميركبير بودند كه از سر اتفاق استبداد داخلي و استعمار خارجي فرجامي درخور نيافتند و ميرزا آقاخان نوري به جاي اميركبير بر صدر نشست و قدر ديد. همچنان كه پيشتر حاج ميرزا آغاسي بر مسند به جاي مانده از قائم مقام فراهاني تكيه زد تا هم عطش قدرت طلبي استبداد داخلي را سيراب كند و هم آتش آزمندي و منفعت‌جويي استعمار خارجي را فرونشاند.

غير ازمشيرالدوله و ناظم‌الدوله و امين‌الدوله، سيدجمال‌الدين نيز كه فراتر از دولتمردان اصلاح‌طلب مذكور و احياگري جهان وطن بود چندي كوشيد با دم گرم خود در آهن سرد خودخواهي يكه‌سالارانه ناصرالدين شاهي اثر بخشد اما توفيق نيافت و به تعبير شخص خود سيد همه بذرهايي كه در شوره‌زار بي‌حاصل حكومت به قصد اصلاح از بالا پاشيده بود ضايع ماند و به بار ننشست تا آن كه آتش خشم متراكم از نارضايي عمومي از طپانچه ميرزا رضا كرماني برآمد و بر سينه شاه نشست. صفير گلوله ميرزا رضا را چه بازتاب انتقام سيدجمال از بي‌مهري‌هاي شاه و دربار بدانيم و چه پيش درآمد آهنگ انقلاب مشروطه، در يك نكته ترديد نيست و آن اين كه ديگر اصلاح امور بدون تغيير در ساخت قدرت و محدود كردن اراده نامحدود شاه پروژه‌اي شكست خورده مي‌نمود و از اين رو اصلاحگران تدوين قانون و تأسيس دارالشورا و عدالتخانه را به گونه بستري براي اصلاحات ديگر درنظر آوردند و كوشيدند بساطت حكومت استبدادي شاه را در تركيب توزيع متوازن قدرت محدود به قانون سامان دهند. نهضت مشروطه‌خواهي ادامه يافت تا آن كه صد سال پيش دستخط شاهي اخذ و فرمان همايوني براي تأسيس پارلمان صادر شد و مظفرالدين شاه اگرچه نخواست چون كريمخان زند وكيل رعايا باشد اما به تشكيل مجلسي از وكيلان رعايا براي وضع قانون و نظارت بر امور تن داد و خلاصه از حكومت چشم پوشيد تا سهم سلطنت را براي خود و اعقابش نگه دارد.

انقلاب مشروطه با كش و قوس‌هاي فراواني كه پيامد زلزله بزرگ سياسي و اجتماعي بود در نهايت به تأسيس دولت مدرن در ايران منتهي شد و جامعه ايراني 20 سال ديكتاتوري رضاشاه را تجربه كرد كه مي‌كوشيد آبادي را بدون آزادي ترويج كند و در كنار كشيدن خط آهن از همه مخالفان خود نيز نسق‌كشي كند.

فرجام اصلاحات يكجانبه و آمرانه پهلوي اول و شكست ايران از متفقين نشان داد گوهر استقلال و پيشرفت بدون آزادي و همدلي ملت با دولت ضمانت ندارد و زمامداراني كه سر سازش با مردم خود نداشته باشند در نهايت بايد سر تعظيم در برابر قدرت‌هاي بيگانه خم كنند و اگر به اشاره آنان آمدني شده‌اند به اراده آنان نيز رفتني خواهند بود.

جنبش ملي شدن صنعت نفت و برآمدن آفتاب دولت مستعجل دكتر محمد مصدق در سرآغاز دهه 30 شمسي نيز تجربه‌اي ناكام از اصلاح و اصلاح‌طلبي در تاريخ معاصر ايران بود كه درس‌هاي آموختني بسيار براي مصلحان و روشنفكران ايراني داشت. ناكامي اين تجربه و بازگشتن به نقطه آغاز، دقيقاً 50 سال پس از انقلاب بزرگ مشروطيت، نخبگان و ملت را به نتيجه‌اي مشترك رساند مبني بر اين كه «تا شاه كفن نشود، اين وطن وطن نشود». بدين‌گونه فرجام يك دوره اصلاح‌طلبي بي‌حاصل يك بار ديگر اجماعي مبني بر ضرورت انقلاب پديد آورد. اما به خلاف نهضت مشروطيت اين بار به جاي محدود كردن قدرت سياسي سلطان، نگاه‌ها به برافتادن نظام سلطنت معطوف شد و از دل انقلاب اسلامي 57 نظام جمهوري اسلامي براي سهيم كردن و شركت دادن جمهور مردم به عنوان شهروندان داراي حقوق مساوي متولد شد.

جنبش اصلاح‌طلبي با قصد بازگشت به آرمان‌هاي انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي يعني تحصيل آزادي‌هاي قانوني و استيفاي حقوق برابر شهروندان و مهمتر از همه حاكميت قانون- به عنوان مظهر اراده جمهور فراتر از اراده صاحب‌منصبان و زمامداران- و در كنار آنها نظارت مردم و نمايندگانشان بر امور عمومي براي پيشگيري از فساد، آخرين تلاش همگاني جامعه ايراني در جهت فراهم آوردن بسترهاي لازم براي استقلال و پيشرفت و جبران عقب‌ماندگي‌هاي تاريخي بود و هست. با انقلاب اسلامي اگرچه استقلال به معناي متعارفش حاصل شد و رژيم سياسي در سطح ساختارهاي حقوقي تغيير كرد اما بر ريشه بستر مناسبات پيدا و پنهان كهن يك بار ديگر تدريجاً ميان خواست مردم و اراده حكومت شكاف افتاد و ميل به احياي مناسبات پيشين به گونه فردي يا گروهي در جان بازيگران عرصه قدرت و ثروت بيدار شد تا آن كه ناقوس اصلاح‌ پيش از تباهي امور نيز در ذهن و ضمير اصلاح‌طلبان به صدا درآمد.

جمع‌بندي هفت ساله گسترش و بروز جنبش اجتماعي اصلاحات به مثابه آخرين قطعه از يكصد سال جنبش دموكراتيك مردم ايران حكايت از آن دارد كه ظاهراً يك بار ديگر در چرخه‌اي نفس‌گير و فرصت بر باد ده به نقطه‌اي بازگشته‌ايم كه از آن آغاز كرده بوديم. به رسميت شناخته شدن حق تعيين سرنوشت مردم، احترام به رأي اكثريت، حفظ حقوق اقليت، تمكين به قانون، رعايت آزادي‌هاي قانوني و برابري همگان در برابر قانون و مطالباتي از اين دست كه ثمره عيني هركدام در عرصه عمومي جامعه و حريم خصوصي زندگي شهروندان به اشكال و مظاهر گوناگون هويدا مي‌شود خواسته‌هايي هستند كه بيش از يكصد سال است خوابگردانه به دنبال آنها مي‌دويم و نسلي بعد از نسل ديگر براي تحقق آنها تلاش مي‌كنيم، عمر مي‌گذرانيم و جان مي‌فرساييم.

امروز هفت سال پس از دوم خرداد 76، 25 سال پس از انقلاب 57 و استقرار جمهوري اسلامي، پنجاه سال پس از ملي شدن نفت و يكصد سال پس از انقلاب مشروطه و يكصد و پنجاه سال پس از شروع اصلاحات و تنظيمات اميركبير ما باز بر اصلاح امور پيش از گذشت فرصت‌ها پاي مي‌فشريم، وقايع‌اتفاقيه دويست سال تجربه اصلاح‌گرايي را با بهاي گزافي كه برايش پرداخته‌ايم مرور مي‌كنيم تا مگر در تاريكي اين شب يلدايي چشم‌اندازي به فضايي باز و روشن بيابيم و گامي پيشتر نهيم تا مگر نسل بعد بر شانه‌هاي ما بايستد و افقي گسترده‌تر را در نظر آورد و خود را از يك جاماندگي تاريخي وارهاند.

با اين همه آنان كه آغاز و فرجام تاريخ را به عمر كوتاه خويش محدود و محصور نمي‌كنند مي‌دانند كه تحولات تاريخي و تكميل فرآيند دگرگوني‌هاي اجتماعي نياز به گذشت زمان لازم و فراهم آمدن مقدمات و شرايط ضروري دارد و خلاصه «مهلتي بايست تا خون شير شد».

به سخن ديگر ما امروز پس از فراز و نشيب‌هاي اصلاحات هفت ساله و با انتشار وقايع‌اتفاقيه همانجا نايستاده‌ايم كه اميركبير و اصلاح‌گرايان پيش و پس از وي ايستاده بودند. تجربه كاميابي‌ها و ناكامي‌هاي اين حركت دويست ساله و به ويژه هفت سال اخير سرمايه‌اي است براي آغاز جنبش‌هاي اصلاح‌گرايانه ديگر.

اگر به پيرامون خود بنگريم درمي‌يابيم وقايعي كه در عصر ما يعني عصر گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات اتفاق مي‌افتد به هيچ كس مجال نمي‌دهد با رگ زدن اين اصلاح‌طلب يا تبعيد كردن آن ديگري، از وقوع يك جنبش اجتماعي پيش بگيرند يا آن را به تأخير بيندازند.

با همين نگاه خوش‌بينانه به آينده است كه ما به رغم اين كه رقيب آزارها فرموده و جاي آشتي باقي نگذاشته است پس از يكصد و شصت و هفت سال باز هم به انتشار وقايع اتفاقيه‌اي ديگر دست برده‌ايم تا مگر راهي را كه پيشينيان ما آغاز كردند، تداوم يابد و روزي به فرجام شايسته برسد.

ابتداي صفحه
چشمها نگران تصميم خاتمي
گروه سياسي- اميرعباس نخعي: ترميم كابينه سيدمحمد خاتمي رئيس جمهوري ضرورت يا تصميمي است كه امروزه به بحث شيريني براي جناح راست تبديل شده تا مباحث مربوط به روحاني يا غيرروحاني بودن رياست مجلس را در افكار عمومي به دست فراموشي بسپارد. (ادامه در صفحه سياسي)

.

ابتداي صفحه
قطع و وصل پرماجراي برق در بيمارستان هاشمي‌نژاد
سرويس اجتماعي – ترانه بني‌يعقوب: كليه بيمار در دستانش بود كه ناگهان همه‌جا تاريك شد و دستگاه‌هاي پزشكي از كار افتاد، اعضاي تيم‌پزشكي اتاق عمل نگران و مضطرب چنددقيقه‌اي مبهوت ماندند، عمل پيوند كليه براي لحظاتي متوقف شد. چه اتفاقي افتاده است؟ «مشغول عمل پيوند كليه بوديم كه ناگهان برقها قطع شد و همه دستگاه‌ها و تجهيزات اتاق عمل از كار افتاد. پزشك جراح كه كليه در دستش بود انگار خشكش زده بود، نمي‌دانست بايد چكار كند. چند دقيقه‌اي كه به اندازه چندساعت به نظر آمد منتظر مانديم، برق اتاق عمل چند دقيقه بعد وصل‌شد و دوباره كارمان را آغاز كرديم». (ادامه در صفحه اجتماعي)

.

ابتداي صفحه
جنبش زنان و جنبش اصلاحات

در عرصه حقوق مدني، اين يك اصل اثبات شده است كه زنان، معمولاً آخرين گروهي هستند كه در جامعه از مزاياي دموكراسي بهره‌مند مي‌شوند. اين اصل، ريشه در ساختار به شدت مردسالار جوامعي دارد كه مرحله گذار به سوي دموكراسي را طي مي‌كنند. (ادامه در صفحه سياسي)

ابتداي صفحه
محمدرضا خاتمي: بيش از حد آرمانگرا بوده‌ايم.

يك‌ايده خروج از حاكميت بود. در اين‌باره همه صاحب‌نظران اعتقاد داشتند خروج در صورتي مؤثر است كه همه اصلاح‌طلبان به شكلي يكپارچه عمل كنند. استراتژي دوم استفاده از همه ظرفيت‌هاي قانوني بود كه در سال آخر شاهد آن بوديم. (ادامه در صفحه داخله)

ابتداي صفحه
وقايع اتفاقيه
سياسي
داخله
ماليه
خارجه
سياست خارجي
خارجه
داخله
ماليه
اجتماعي
اجتماعي
ورزشي
اتفاقيه
فرهنگي
فرهنگ
فرهنگي
Лучший частный хостинг