lynx   »   [go: up one dir, main page]









 

 




 


یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱ -
- 16 Dec 2012
02 صفر 1434 آخرین به روز رسانی : ساعت ۱۵:۰۶ به وقت ایران
جنبش راه سبز - جرس
هفت پرده: از سایه پرنیان اندیش تا شعله های درون بهمن قبادی
جرس – در اولین پرده، به بازار کتاب می رویم که « پیرپرنیان اندیش؛ در صحبت سایه» شوری در این بازار راکد در افکنده؛ در پرده دوم به سخنان موسوی گرمارودی شاعر و مترجم قرآن گوش می دهیم که بسیاری از شعرهای آئینی امروز را شرک آمیز خوانده است؛ اعتراض داریوش پیرنیاکان به مسئولین فرهنگی کشور در مورد ثبت «تار» به عنوان میراث فرهنگی جمهوری آذربایجان در سازمان «یونسکو»، موضوع پرده سوم است؛ در پرده چهارم از خط قرمزهائی که قرار است «سند سینما» تعیین کند، خبردار می شویم؛ در پرده پنجم به «نشست لانه جاسوسی» می رویم که درآن حسین الله کرم هم وارد بحث سینما و فیلم «من مادر هستم» شد؛ پرده ششم گفت و گوئی است با منیژه حکمت که می خواهد بداند رانت های سینمائی به جیب چه کسانی رفته است؟ و پرده آخر نامه بهمن قبادی است در پی سوختن دختران مدرسه «شین آباد»، فیلمسازی که می گوید از این ظلم، شعله های آتش از درونش زبانه می کشد! 

 

سایه «پیرپرنیان اندیش» و شوری در بازارکتاب


هفته پیش نوشتیم که «پیر پرنیان اندیش» خاطرات ادیب، شاعر و موسیقی دان برجسته معاصر هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) به بازار آمد. خبرهای بعدی حاکی از آن است که این کتاب در شرایط بحرانی حاکم بر بازار کتاب که با مشکلات ناشی از تحریمها و دشواری واردات کاغذ مواجه است، شوری در این بازار راکد افکنده و آنچنان با استقبال اهالی فرهنگ و هنر مواجه شده است که به نظر می رسد چاپ اول آن بزودی تمام شود و اگر با مشکل کمبود کاغذ مواجه نشود، به چاپهای بعدی برسد. «پیر پرنیان‌اندیش، در صحبت سایه» دربرگیرنده‌ خاطرات او در1500 نسخه و 1400 صفحه ازسوی «نشر سخن» در قطع وزیری در دوجلد گالینگور با جعبه و با قیمت 75هزار تومان به بازار آمده و در حقیقت گفت و گوی بلندی است که میلاد عظیمی و همسرش عاطفه طیه با شاعر انجام داده و سخنان او را در مورد دوره های مختلف زندگیش تنظیم کرده و به روی کاغذ آورده اند، که البته در این میان سخن از بسیار کسان در زمینه های فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی رفته است.
کتاب حاصل نزدیک به شش سال نشست و برخاست تدوین کنندگان با ابتهاج است و به گونه ای در گفت و گوها با زبان محاوره تنظیم شده است. در جلد اول که به تصویری سایه وار از میانسالی او بر روی جلد مزین است، سایه از آرزوها و خاطرات دوران کودکی، پرتاب‌شدنش به دنیای کتاب و کتابخوانی، آشنائی و نزدیکی اش با شعر، دوران دوستی و رفاقت حزبی با برخی ازچهره‌های نامدار سیاسی و فرهنگی‌همچون محمود اعتمادزاده (به آذین)، احسان طبری، نجف دریابندری، و برخی دیگر تا درآمیختنش با موسیقی ایرانی و دوران مدیریتش بر رادیو سخن می گوید که خاطرات بسیاری از بزرگان موسیقی را که در آفرینش «گلها» با او همکاری داشتند در بر می گیرد. جلد دوم با تصویری از سالخوردگی شاعر، از دوستی و حمایت او از یک جریان ماندگار در موسیقی ایرانی که به موسسه «چاووش» و آلبوم‌های ده‌گانه آن انجامید، تا دوستی و همراهی پدرانه با محمدرضا شجریان، محمدرضالطفی، حسین علیزاده، پرویزمشکاتیان و بسیاری دیگر از موسیقی دانان حکایت دارد. سفر و اقامتش در آلمان که به تاسیس مرکز موسیقی «نوا» انجامید و خاطراتش از تدوین «حافظ به سعی سایه» و کوشش های محمد زهرایی در این راه، از دیگر بخشهای خواندنی این کتاب است.
دویست صفحه از کتاب به عکسهای دیدنی سایه در نشست با چهره های مطرح شده در کتاب اختصاص دارد و بخشی از 200 صفحه پایانی کتاب گفت و گوئی است درباره موضوعات پراکنده که در این بخش سایه صریح‌تر و بی‌پرواتر سخن می‌گوید و می‌توان از لابلای سخنانش با دیدگاه‌های او پیرامون بسیاری از موضوعات و افراد آشنا شد؛ بخشی که داوری و قضاوت سایه درباره افراد وجریانات و موضوعات مختلف فکری و فرهنگی و اجتماعی و حتی کتاب‌های منتشر شده در همان روزها را در خود دارد. حتی آنجا که سایه از زندان بعد انقلابش می گوید که چهارم اردیبهشت 1362 و روز میلاد حضرت علی دستگیر شد و پس از نامه شاعر پیش کسوت محمد حسین شهریار به آقای خامنه ای، یکسال بعد، هفتم اردیبهشت 1363 بدون محاکمه آزادش کردند. شهریار در نامه خود به رهبر کنونی جمهوری اسلامی نوشته بود: "وقتی سایه را زندانی کردند، فرشته ها بر عرش الهی گریه می کنند. من با سایه زندگی کرده ام"!
شاعر که پیش از این گفته بود وقتی سرود «سپیده» با شعر معروف «ای ایران ای سرای امید» ساخته لطفی را با صدای شجریان از بلند گوی زندان پخش می کردند، می گریسته و در پاسخ به هم بندش که چرا گریه می کند؟ گفته بود :" آخر تو نمی دانی، شاعر این شعر منم که به زندانم"، با یادآوری داستان یاددادن شعر به یک جوان نگهبان وچگونگی تاثیرگذاری‌اش بر زندانبان و نگهبانان می گوید که آن فرد چگونه دگر‌گون می شود، به جبهه می رود و شهید می شود و با این یادآوری می افزاید: "من در زندان متوجه شدم که باوری که به ارزش انسان- هر انسانی- دارم، سرشتیِ منه و من به این می بالم. من به هیچ چیزم افتخار نمی کنم. شعر و فلان... ولی رک و بهتون بگم: از این لحاظ خیلی به خودم احترام می کنم... خیلی احترام می کنم."
هوشنگ ابتهاج متخلص به «ه.ا. سایه» ششم اسفندماه سال 1306 در شهرستان رشت متولد شده و نزدیک به سه دهه است که در آلمان زندگی می کند. اورا می توان یکی از تاثیرگزارترین چهره های ادبی و هنری معاصر در زمینه غزل سرائی و موسیقی دستگاهی ایران قلمداد کرد و از همین رو بسیاری به خواندن دیده ها و شنیده هایش علاقه نشان می دهند. از او مجموعه های شعری چندی منتشر شده که از آن میان می توان به «نخستین نغمه‌ها» 1325، ‌«سهراب» 1320، «شبگیر» 1332، «زمین» 1334، «چند برگ از یلدا» 1334، «یادگار خون سرو» 1360، «سیاه‌مشق»، مجموعه‌ی غزل‌ها، رباعی‌ها، مثنوی و دوبیتی و قطعه که در سه شماره‌ی 1، 2 و 3 منتشر شده، اشاره کرد.


موسوی گرمارودی: برخی از اشعار آئینی شرک آمیز است
شاعر معاصر سیدعلی موسوی گرمارودی که در آغاز ماه محرم «صادق هدایت» را برای نوشتن «توپ مرواری» نفرین کرده بود، در نشست بررسی شعر آئینی که با حضور او، محمدعلی مجاهدی، محمدرضا سنگری و قربان ولیئی و درحاشیه افتتاحیه نخستین کنگره شعر آئینی شفق، دوشنبه 20 آذر در حوزه هنری برگزار شد، اعلام کرد که برخی از اشعاری که امروزه مداحان می خوانند، گوئی مخاطب آنها دوستان دبیرستانی یا معشوقه زمینی شاعران و آشکارا موجب شرک است! در ابتدای این نشست محمدعلی مجاهدی با اشاره به تعاریفی که از شعر آئینی وجود دارد اظهار کرد: "هر مقوله‌ای که به نحوی متاثر از منابع وحیانی، تعالیم قرآنی و آموزه‌های روایی و نیز تاریخ اسلام باشد می‌تواند منبع سرایش شعر آئینی باشد. همه مقولات توحیدی، حکمی و اخلاقی در این تعریف می‌گنجد و با توجه به ابعاد گسترده شعر آئینی می‌توان آنها را در بخش‌های مختلف از این گونه شعری گنجاند."
در ادامه این نشست، موسوی گرمارودی با اشاره به اینکه غلو و بی‌حرمتی امروزه در جریان سرایش شعر آئینی بیش از اندازه به چشم می‌خورد گفت: "برخی از شعرا وقتی به سرازیری سرایش شعر می‌افتند گویی ترمز می‌برند و از این دو عامل بهره می‌برند." وی در ادامه به بازگویی روایتی از پدرش به نقل از کتاب »عیون اخبارالرضا» پرداخت و گفت: "فردی در محضر امام رضا از سر علاقه و ارادت به او، ایشان را با تعابیری غلوآمیز خطاب کرد و در روایات آمده است که حضرت با شنیدن این سخنان رنگ چهره‌اش دگرگون شد و چند بار به سجده افتاد و به شدت آن فرد را برای بیان چنین صفاتی درباره خود توبیخ کرد. به طور مشخص برخی از اشعار آئینی موجب شرک است. وقتی که خود ائمه تا این اندازه به نوع روایات درباره خود اهمیت می‌دهند، چرا ما خودمان به این مسائل دقت کافی نمی‌کنیم؟ از سوی دیگر صنعت مبالغه هم در شعر آئینی ما فراوان اتفاق افتاده است و گاهی پیش می‌آید که مرز میان آن و غلو فراموش می‌شود.
گرمارودی ادامه داد: "مهلکه دیگر شعر آئینی ما عدم رعایت شیوه صحبت با ائمه است. مثلا بسیاری از کسانی که می‌خواهند برای حضرت زینب توصیفی بکنند ادبیات ناشایست و صفاتی همچون «ستم کش» را به کار می‌برند؛ در حالی که ایشان مجسمه حماسه است که همه می‌دانیم چگونه در مقابل یزید و یزیدیان ایستاد، اما متاسفانه گاهی می‌بینم تعابیری در اشعار به کار می‌رود که گویی مخاطب آن دوستان دبیرستانی یا معشوقه زمینی شاعر هستند و این موضوع خطری است که در 30 سال گذشته آن را گفته‌ام اما به آن توجه نمی‌شود."


پیرنیاکان اعتراض کرد: «تار» را هم بردند؟


«تار» ساز ملی ایران و اصلی ترین ساز موسیقی دانان بزرگ و ردیف دانان برجسته این سرزمین از میرزا علی اکبر خان فراهانی، میرزا عبداله، میرزا حسینقلی، درویش خان، علی اکبرخان شهنازی و جلیل شهناز، تاهوشنگ ظریف، محمد رضا لطفی، داریوش پیرنیاکان، حمید متبسم و مجید درخشانی بوده و پژوهشهای تاریخی زادگاه اولیه آنرا شیراز ذکر کرده اند. اما چند روز پیش، وزارت فرهنگ جمهوری آذربایجان در باکو توانست این ساز را بنام این جمهوری در سازمان فرهنگی «یونسکو» به ثبت برساند؛ امری که موجب تاسف و اعتراض بسیاری از موسیقی دانان و علاقمندان به موسیقی ایرانی شد اما هیچ عکس العملی را از سوی مسئولین فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی در پی نداشت که خود نشان دادن ساز را از صدا و سیما تحریم کرده اند؛ اما «خانه موسیقی ایران» اعلام داشت که در این مورد نامه اعتراض آمیزی خطاب به وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد نوشته است.
داریوش پیرنیاکان آهنگساز و سخنگوی خانه موسیقی با بیان این مطلب و با اشاره به تصمیم‌گیری هیات مدیره خانه موسیقی درباره ثبت ساز تار در فهرست میراث فرهنگی جمهوری آذربایجان در یونسکو به خبرگزاری «مهر» گفت: "درباره چگونگی رخ دادن این اتفاق با نماینده پیشین ایران در یونسکو تماس گرفتیم و او تاکید کرد که نماینده فعلی ایران در یونسکو باید نسبت به این ثبت اعتراض می‌کرده که نکرده است. به دلیل سهل‌انگاری نماینده فعلی ایران در یونسکو، ما تصمیم گرفتیم با واحد روابط عمومی میراث فرهنگی این مسئله را بررسی کنیم و مراتب پیگیری را نیز به جا آورده‌ایم. ثبت تار به عنوان ساز آذربایجان نخستین پدیده‌ای نیست که آنها به دروغ به خود نسبت داده‌اند. براساس مستندات تاریخی نام جمهوری آذربایجان هم جعلی است، به این معنا که وقتی قفقاز در زمان فتحعلی شاه در جنگ‌های عباس میرزا براساس دو قرارداد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد، نام این مناطق "آلبانیای" بود و بعد به "اران" تبدیل شد و نام این کشور از انقلاب اکتبر سال 1917 روسیه و در زمان حکومت احمدشاه به «جمهوری آذربایجان» تبدیل شد و آنها رفته رفته فرهنگ بومی و ملی ایران را نیز جعل کردند."
این موسیقی دان و استاد 57 ساله دانشگاه که خود زاده شهرستان «گرگر» از توابع جلفای آذربایجان است و از شاگردان برگزیده زنده یاد علی اکبرخان شهنازی (پسر میزا حسینقلی) به شمار می رود، درباره این نکته که مسئولان کشور آذربایجان مدعی هستند ساز «تار» ترکی را به ثبت رسانده‌اند، گفت: "تبدیل شدن تار ایرانی به ترکی یک جعل تاریخی است. این ساز از ایران به جمهوری آذربایجان رفت و با برداشتن ربع پرده‌ها و کمی تغییر شکل، عنوان ساز ترکی را بر تار گذاشتند. حال سئوال من این است اگر این ساز ترکی است چرا از مقام‌های موسیقی ایران و دستگاه‌های این موسیقی استفاده می‌کنند. و بازهم طبق مستندات این ساز متعلق به جنوب ایران است. در قدیم هم به «تار شیرازی» معروف بوده و حال اینکه چطور سر از شمال ایران درآورده و به دست ترک‌ها افتاده، جای سئوال دارد."
پیرنیاکان در مورد ثبت «تار» بنام جمهوری آذربایجان در یونسکو افزود: "مقصر اصلی در روی دادن این اشتباه تاریخی، نماینده ایران در یونسکو است که اطلاع نداده و خانه موسیقی را مورد مشورت قرار نداده است. اعتراض خانه موسیقی طی نامه‌ای به اطلاع وزیر ارشاد خواهد رسید و کمترین اغماض درباره این اشتباه تاریخی این است که این ساز باید با عنوان سازی مشترک بین ایران و آذربایجان به ثبت برسد."


«سند سینما» خط قرمزها را مشخص می کند؟
سینمای ایران که در سالهای نه چندان دور «سینمای شگفتی ساز» جهان لقب گرفته بود، با سیاستهائی که وزارت ارشاد در سالهای اخیر در پیش گرفت؛ با بازداشت و زندانی کردن سینماگران، با اعلام انحلال «خانه سینما»، با لغو پروانه ساخت یا جلوگیری از نمایش فیلمهای متعدد، حتی با تشکیل «شورایعالی سینما» و تبدیل معاونت سینمائی وزارت ارشاد به «سازمان سینمائی»؛ این روزها حال و روز خوشی ندارد. با این وجود، دولت احمدی نژاد اینهمه را کافی ندانسته و تصمیم به تهیه «سند سینما» گرفته است تا روشن سازد که "خط قرمزها کجاست و سینماگران بدانند که در چارچوب سینمای ایران چگونه باید حرکت کنند"!
جمال شورجه فیلمساز مشاور احمدی نژاد وعضو شورایعالی سینما در تشریح جزئیات سند سینما که آماده تصویب توسط شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی است، در یک گفت و گوی رسانه ای اعلام کرده است: "آنچه به عنوان سند سینما قرار است توسط شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصویب شود، در واقع نظام‌نامه‌ای برای روشن شدن مسایل اکران است." وی درباره دلایل تصویب این سند که وی از آن به عنوان «آیین‌نامه» نام می‌برد، توسط شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی گفت: "اغلب آیین‌نامه‌های موجود در این عرصه ناقص هستند. این آیین‌نامه بسیار مترقی است و مسایل، مشکلات و حاشیه‌های چند سال اخیر در تدوین آن رعایت شده است. در آیین‌نامه در دست بررسی، ضرورت شناخت بایدها و نبایدها عنوان شده‌است تا مسایل موجود درعرصه سینما به طور شفاف مشخص شود و سینماگران بدانند در چارچوب سینمای ایران چگونه حرکت کنند."
شورجه در پاسخ به این پرسش که بحث تنظیم اساسنامه‌های سینمایی چرا در شورایعالی سینما اجرایی نمی‌شود؟ گفت: "تصویب و اجرایی کردن طرح‌های سینمایی از جهت قانونی باید به کمیسیون فرهنگی مجلس و یا شورای عالی انقلاب فرهنگی برسد. آنچه در سند یا آیین‌نامه در دست بررسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی مورد تاکید قرار گرفته این است که گرایش‌های سیاسی در سینما مطرح نشود." وی در جواب به این سئوال که آیا اعضای شورایعالی سینما در تنظیم این آیین‌نامه مورد مشورت قرار گرفته‌اند؟ توضیح داد: "قطعا مورد مشورت قرار گرفته‌ایم. این آیین نامه مانند قانونی است که در هر صنف وجود دارد مانند قانون مطبوعات. ما در سینما هم باید صاحب قانون می‌شدیم. از همین رو این آیین‌نامه به عبارتی "قانون سینما" است. از همین رو همه سینماگران ملزم هستند از این آیین‌نامه پیروی کنند. به این معنا که پیش از این به دلیل نبود اساسنامه مشخص هر فردی بنا بر رای خود موضوعات مختلف را تفسیر می کرد ولی تصویب این آیین‌نامه فرصتی به دست‌اندرکاران سینما می‌دهد تا به لحاظ قانونی مسایل را دنبال کنند و از سوی دیگر دخالت‌ها هم کمتر می‌شود. مسئله مهم این است که باید حساسیت‌های موجود در سینما از بین برود و همه بدانند خط قرمزها کجاست؟"
محمدرضا مخبر دزفولی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره جلسه سه‌شنبه 21 آذرماه شورا که با حضور احمدی نژاد که ریاست شورایعالی سینما را هم برعهده دارد، گفته بود: "سند سینما در حال حاضر آماده شده و کار مطالعاتی آن به پایان رسیده است. در این ارتباط راهبردها، پیش‌نویس‌ها، پیشنهادها و راهکارهای این سند به‌همراه آسیب‌شناسی و تحلیل وضعیت موجود سینمای کشور نیز آماده شده و طی چند جلسه آینده شورای عالی انقلاب فرهنگی سند سینما به‌تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی خواهد رسید."


دعوای «من مادر هستم» به الله کرم هم رسید


دعوا برسر اکران فیلم «من مادر هستم» به حسین الله کرم رهبر «انصار حزب اله» هم رسید که حالا عنوان «رئیس شورای هماهنگی حزب الله» را هم یدک می کشد، به او «آقای دکتر» خطاب می کنند و به فیلمسازان در مورد شیوه های پژوهشی در دانشگاه تذکر می دهد و با اشاره به یک مبحث جامعه‌شناسی می گوید: "انسان دارای سه بعد میل، عقل و تیموس است. لیبرال‌ها به‌دنبال میل هستند و رئالیستها به‌دنبال عقل. اما مهم عدم غفلت از تیموس یا عزت‌نفس است." الله‌کرم در بخش دیگری از این نشست در برابر درخواست سیفی آزاد (نویسنده فیلمنامه «من مادر هستم») مبنی بر ارایه‌ی یک مصداق برای مشکلات فیلم گفت: ما در دانشگاه وقتی به رساله‌های دکترا نمره می‌دهیم، اگر یک اشکال به آن وارد بدانیم، کل نظریه را رد می‌کنیم و این عرف دانشگاه است. ایشان می‌گویند که یک دیالوگ از فیلم را به عنوان مثال از مشکلاتی که مدنظرتان است بگویید اما من در سخنام ده‌ها جمله می‌توانم در این زمینه بگویم که تنها یک مصداقش صحبت‌هایی است که پدر «آوا» درباره‌ی مکافات عمل در دادگاه انجام می‌دهد که من درباره‌ی آن حرف دارم."
حسین الله کرم که بیستم آذرماه همراه با عوامل سازنده فیلم از جمله فریدون جیرانی کارگردان و مسعود فراستی منتقد موافق این فیلم درنشست نقد و بررسی «من مادر هستم» در محل سابق سفارت آمریکا در تهران شرکت کرده بود، گفت: "به نظر من این فیلم دو لایه دارد. لایه رویی فیلم نمادها و رفتارها را نشان می‌دهد که این لایه، لایه زیرین یعنی ارزش‌ها را هدف گرفته و در چهارچوب مهندسی معکوس بر رفتارها و ارزش‌ها تاثیر می‌گذارد. این فیلم مبانی اعتقادی ما را زیر سوال می‌برد. از دهه 70 در سینمای ایران فیلم‌هایی ساخته شد که هدفشان سیاه‌نمایی بود. دراین راه فیلم‌سازان بسیاری با هدف جایزه گرفتن یک جریان روشن فکری را راه‌اندازی کردند تا جامعه ما را مورد انتقاد شدید قرار دهند و فیلم‌هایی را ارائه دادند که من از آنها اسم نمی‌برم؛ از جمله فیلم‌هایی که به خارج از کشور فرستاده شده جایزه گرفته‌اند مثل اسکار و با دست دادن به افراد نامحرم و نشان دادن جامعه‌ای معترض به سیاه‌نمایی پرداختند. اوج نگاه پست مدرنیستی در سینما فیلم «زندان زنان» بود که باعث گسست در جامعه ما شد. متاسفانه جریانات سیاسی که بعد از دهه 70 و امروز در بخش فرهنگ شکل گرفت، بر اساس ضرب‌المثل به شکار می‌گوییم بدو به صیاد می‌گوییم بگیر است. من حسین الله کرم را چماق‌دار و طرفدار خشونت جلوه می‌دهد و خود را طرفدار فضای باز؛ در این وسط فیلم سازانی مانند جیرانی قربانی این جریان می‌شوند. از نظر ما فیلم من مادر هستم، انتقام جریان ملی مذهبی و جبهه ملی از امام و انقلاب است زیرا دراین فیلم قصاص زیر سوال رفته است"!
در ادامه این نشست، مسعود فراستی به عنوان منتقد موافق فیلم در پاسخ به سخنان الله کرم، گفت: "امروز درسینمای ایران روشنفکران همان قدر ازفیلم «من مادرهستم» بدشان می‌آید که طرفداران نگاه فرهنگی حسین الله کرم از این فیلم بدشان می‌آید، زیرا این فیلم بخشی از روشنفکری بی آرمان و بی آبرو را نشان می‌دهد. این طبقه از اوایل دهه 70 شکل گرفت و شکل‌گیری آن توسط دلارهای نفتی و توسط کسانی بود که مدعی اصالت هستند. درهشت سال اخیر این طبقه متوسط بی‌آبرو و بی‌آرمان رشد کرده‌اند و بزرگتر شده‌اند و تبدیل به الگویی برای بخش بسیاری از بچه‌های جنوب شهری شده‌اند. این طبقه متوسط شهری که در فیلم «من مادرهستم» دیده می‌شوند، یک پنجم جمعیت را تشکیل می‌دهد و محصول سیاست‌های غلط دولت در بخش اقتصاد است که مدرنیته کاذب و ضد هویت ملی را به وجود آورد.»
فراستی که دوباره فرصتی گیر آورده بود تا به فیلم سازان نامدار ایرانی بتازد، تاكید كرد: "طبقه متوسط واقعی امروز در حال نابودی است؛ اما کسانی که در فیلم نشان می‌دهیم، هرگز دچار این فشار نیستند بلکه در بحران‌های اقتصادی رشد هم می‌کنند. متاسفانه در برابر چنین فیلم‌هایی حزب‌الله و جریان روشن فکری باهم متحد می‌شوند و به فیلم ضربه می‌زنند، همانطور که در قبال بعضی آثار مهرجویی، کمیایی و یا جدایی نادر از سیمین شاهد بودیم. سینمای جشنواره‌ای و روشن فکری وطن فروشی می‌کند و کاسه گدایی به دست می‌گیرد تا از جشنواره‌های غربی جایزه بگیرد. تفکر مقابل این جریان نیز که طیف‌ الله کرم هستند كه به جای ساخت فیلم‌هایی که به درد جامعه برسد، فیلم‌های خنثایی می‌سازند و نتیجه آن می‌شود که سینمای ایران دچار فیلم‌هایی همچون هامون، نارنجی پوش و پری (سه فیلم از ساخته های داریوش مهرجوئی) می شود."
فریدون جیرانی در جلسه ای که «نشست لانه جاسوسی» نام گرفت، خطاب به هواداران انصارحزب‌الله که بیشتر صندلیهای سفارتخانه پیشین را پر کرده بودند، گفت: "در این‌جا روی سخنم با دوستان انصار حزب‌الله است. دوستان من! هرچه فشارهای میدانی در عرصه‌ فرهنگ افزایش پیدا کند، فرهنگ زیرزمینی گسترش می‌یابد. من فیلم سیاسی نساخته‌ام. ضمن آن‌که بارها گفته‌ام و این بار هم تاکید می‌کنم که فیلم من برای جشنواره‌های خارجی نیست. فیلم من فیلمی است که لایه‌های اجتماعی را نقد می‌کند. نگویید که آن‌چه در فیلم نمایش داده می‌شود مربوط به 2 یا 3 درصد از جامعه است؛ چون تمایلات همین چند درصدی که می‌گویید به شدت بر روی دیگر قشرهای جامعه تاثیر می‌گذارد. نمونه‌اش هم این است که در سال‌های گذشته رواج استفاده از ماهواره رشد وحشتناکی داشته است. یک بار از خودمان بپرسیم چرا یک سریال ترکی تا این حد در تهران و شهرستان‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد. مقصودم از تمام این صحبت‌ها این است که فرهنگ عرصه‌ی خیابان‌ها نیست."


منیژه حکمت: روشن کنید کمکها کجا رفته؟

در این میان هستند بسیاری از اهالی سینما که دعوا بر سر «من مادر هستم» را هیاهوئی بین طرفداران سینمای وابسته به دولت می دانند که در شرایط بحرانی می خواهند با جنجال های ساختگی موجب فروش بیشتر فیلم شوند. یکی از این میان منیژه حکمت تهیه کننده و کارگردان سینما، و سازنده «زندان زنان» است که حسین الله کرم در «نشست لانه جاسوسی» او را پیش قراول سینمای پست مدرنیست و جشنواره ای ایران خواند. حکمت معتقد است که امروز اعتراض گروهی از سینماگران به دلیل رفتار با یک فیلم سینمایی نیست بلکه اعتراض به عملکرد گروهی از اهالی سینما درهم‌نوایی با حوزه هنری و همچنین رفتاری است که مدیریت دولتی با سینمای مستقل می‌کند. او در گفتگو باخبرگزاری «ایلنا» با اشاره به وضعیت امروز سینمای کشور گفت: "امروز جمعی از سینماگران از وضعیت سینما ناراضی و عصبانی هستند اما نباید تمام این عصبانیت را به پای برخورد با فیلم جیرانی گذاشت بلکه اعتراض ما به روند و شرایطی است که در این چند سال بر سینما حاکم شده است و در این میان فیلم‌های فیلمسازانی همچون کاهانی و عطاران و مانی حقیقی را نیز دربرگرفته است."
منیژه حکمت با اشاره به وضعیت رانت‌هایی که برای ساخت فیلم‌های مختلف داده می‌شود، گفت: "این رانت‌ها در طول این سی سال وجود داشته و سینمای مستقل نیز متاسفانه به این وضعیت عادت کرده هرچند این عادت نیز بسیار بد است، اما امروز دیگر دوره سکوت در برابر اجحافی که به سینمای مستقل می‌شود، به پایان رسیده است. امروز باید حوزه هنری، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بنیاد سینمایی فارابی، نیروی انتظامی و موسسه رسانه‌های تصویری بطور شفاف اعلام کنند که چه میزان بودجه را دراین سال‌ها برای چه پروژه‌ای و به چه کسی داده‌اند؟ زیرا ما معتقدیم فقط یک گروه معدود در این ارگان‌ها حضور پیدا کرده و تمامی بودجه را درحالی به نام خود می‌گیرند که اکثر افراد سینما دچار مشکلات عدیده اقتصادی و بسیاری از آن‌ها حتی گرفتار نان شب خود هستند. باید مشخص شود چه بودجه‌ای به چه فیلمی و به چه شخصی و چرا داده شده است و فردی که بودجه را گرفته چه برتری دارد و چه تاثیر فرهنگی و درخشانی بر هنر این مرز و بوم به جا گذاشته است و چرا یک دهم بودجه میلیاردی خود را از اکران سینما‌ها به دست نیاورده است؟"
حکمت ادامه داد: "اگر قبول داشته باشیم که مدیران به فیلمسازانی پول می‌دهند که آن فیلمساز نگاه و فکر آن‌ها را تبدیل به فیلم کند، فیلمسازی که بودجه‌ای از این نهاد‌ها می‌گیرد شفاف اعلام کند که تا چه میزان نگاه نهادهایی همچون حوزه هنری و شهرداری را قبول دارد و برای ساخت یک فیلم چند برابر بودجه واقعی پول گرفته است؟ من به عنوان یک تهیه کننده سینما و بالا‌تر از آن، به عنوان یک شهروند باید نگران همشهریان و هم‌صنفان خود باشم و باید فکری به حال کسانی بکنم که سال‌ها در سینما فعالیت کرده‌اند، ولی این شب‌ها سر گرسنه بر زمین می‌گذارند. امروز امنیت سرمایه از سینما رفته است و باتحریم فیلم‌ها از سوی حوزه هنری، سرمایه گذاران دیگر رغبتی به حضور در این عرصه ندارند و پیامد این عدم سرمایه‌گذاری، بیکاری سرنوشت اکثریت عوامل سینمای ایران را رقم می‌زند."
این فیلمساز با اشاره به نامه ای که به شهردار تهران خواهد نوشت، با انتقاد از بعضی مدیران «خانه سینما» که امروز در حوزه هنری با بودجه‌های میلیاردی فیلم می‌سازند، گفت: "چگونه بعضی مدیران صنوف، امروز با کسانی همکاری می‌کنند که اجازه نمی‌دهند آثار سایر دوستان سینماییشان اکران شود و به فیلم‌های شریف آن‌ها و فیلمسازان خوب ما تهمت بی‌اخلاقی می‌زنند؟ من فکر می‌کنم این دوستان خیلی روشن، این رفتار حوزه هنری را تقبیح کرده و به علت توهین به مجموعه سینما، باید از همکاری با این مرکز خودداری کنند. باعث تاسف است که حتی این دوستان از «شرکت نوین عرفا» که سرمایه گذار یکی از فیلم‌های تحریمی حوزه هنری هست هم دفاع نکردند؛ در حالیکه این شرکت هزینه مالی جشن خانه سینما را پرداخته و بسیاری از مشکلات مالی خانه را در شرایط سخت حل کرده است. حفظ خانه سینما در هر شرایطی دراولویت است و باید خانه سینما را در برابر همه تفکرات حزبی و جناحی حفظ کرد. این کار وظیفه ما است اما باید روشن شود که چه کسی چه مقدار برای این خانه هزینه کرده است زیرا اگر این مسائل شفاف شوند، همه اهالی سینما می‌توانند به راحتی قضاوت کنند و دیگران هم نمی‌توانند با مظلوم نمایی و دروغ و ریا تظاهر کنند که نگران خانه سینما هستند. این شفاف سازی باید در حوزه هنری، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، فارابی و شهرداری نیز باشد و مشخص شود که به چه کسانی، به چه دلایلی بودجه میلیاردی تعلق گرفته است؟"


قبادی: درونم شعله های آتش سرمی کشد!


تعدادی از اعضای شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی مقابل ساختمان وزارت آموزش و پرورش در تهران حضور یافتند تا یک عدد بخاری نفتی به وزیر آموزش و پرورش اهدا کنند تا آقای وزیر از این به بعد طعم کمبود امکانات در مناطق محروم را بهتر بچشد و خود را در آتش سوزی مدرسه دخترانه روستای «شین آباد» پیرانشهر و فوت «سیران یگانه» بی گناه نخواند. در همان حال که حراست وزارتخانه از گرفتن این بخاری خودداری کرد؛ نامه ای از بهمن قبادی فیلمساز برجسته ایرانی منتشر شد که در آن نوشته است: "شرم بر آنانی باد که شما را در آتش خود سوزاندند و عذر خواهی شان یک لودگی وقیحانه بیش نبود"!
قبادی که خود کرد است و 43 سال پیش در «بانه» به دنیا آمده، فیلمهای خود را بیشتر در مورد مردم زادگاهش به تصویر کشیده و آخرین فیلم او «فصل کرگدن» نیز که در ترکیه فیلمبرداری شده و درجشنواره های معتبر می درخشد، داستان یک نویسنده تبعیدی کرد را روایت می کند. او که پس از حوادث مربوط به حرکتهای اعتراضی مردم ایران به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، در تبعیدی ناخواسته به سر می برد و فیلم می سازد، در نامه خود خطاب به دختران دانش آموزی که در مدرسه «شین آباد» (به معنی شیون آباد) سوختند، نوشته است:
خوب می شناسمتان.
تقریبا سر فیلم برداری همه ی فیلم هایم به گونه ای در کنارم بوده اید. از شما انرژِی می گرفتم و نگرانی از بابت غذا، لباس، مدرسه های دور، جاده های ناهموار و.....
زندگی سخت و بدون امکانات تان همواره با من بود. در جاده هایی که حتی اسب ها برای تحمل سرما مست می کردند، شما شاید کیلومترها راه می پیمودید تا به مدرسه روستای مجاور بروید. در وطنم این سختی ها را فراوان دیده بودم.
گاهی از دور تنها لکه های سیاهی بودید که در دل سفیدی برف حرکت می کردید که وقتی نزدیک می شدید قندیل از همه جایتان آویزان بود. سلامی می کردید و می دویدید به امید این که زود تر جایی نزدیک به بخاری کلاس بیابید و اندک گرمایی به جان یخزده تان بدهید. چه می دانستید بخاری که دستهای کوچک تان را اینگونه دورش حلقه می کردید روزی جسمتان را می سوزاند و جان تان را می گیرد.
از این ظلم، درونم شعله های آتش سر می کشد. اشکهایم روان است اما صدایم در نمی آید. انگار حنجره ام سوخته.
از دور بر بدن های سوخته تان بوسه می زنم. نمی دانم چه موقع، اما می دانم روزی می آید که پولی که باید برای گرم کردن شما خرج می شد دیگر به جیب دغلبازان و فریبکارانی که دنیا از دستشان به ستوه آمده نمی رود. شرم بر آنانی باد که شما را در آتش خود سوزاندند و عذر خواهی شان یک لودگی وقیحانه بیش نبود.
بهمن قبادی آذر1391
 

ارسال به :


Лучший частный хостинг